شهرستان آمل دارای مفاخر، مشاهیر، بزرگان و دانشمندان فراوانی است که ذکر نام و زندگی نامه ی همه ی آنها برایمان ممکن نیست و یا کتابی چند صد صفحه ای خواهد شد. در سایت گردشگری آمل (آمل توریسم) و در بخش “فرهنگ مردم آمل” و قسمت “مشاهیر، مفاخر و بزرگان آمل”، در حد توان از بزرگان و مشاهیر و مفاخر گذشته و معاصر این شهر فقط نام می بریم و همچنین اعلام آمادگی می نماییم که در صورت امکان و یاری اهالی فرهنگ و هنر و ادب این شهر، به مرور به تکمیل اطلاعات و معرفی هر کدام از این بزرگان بپردازیم.
بی صبرانه منتظر اطلاعات ارزشمند شما هستیم.

محمد بن جریر طبری
علی بن سهل بن ربن طبری
محمد بن محمود آملی
سراج قمری
ابن اسفندیار آملی
اولیاءالله آملی
میر حیدر آملی
طالب آملی
جواد فاضل
میرزا هاشم آملی
میرزا سلطان مازندرانی
حسن حسن‌زاده آملی
محمد یزدادی
ابوالقاسم فرسیو
عبدالله جوادی آملی
حاسب طبری
ایرج میرزا
عماد طبرسی
شیخ محمد آملی
صوفی مازندرانی
احمد بن عماد طبری
یحیی بن ابی منصور
فریدون
آرش کمانگیر
منوچهر
عبدالقادری گیلانی آملی
شمس الادبا
فخر رازی طبرستانی
لطف الله لاریجانی
سید ابوالحسن شمس‌آبادی
علی لاریجانی
محمد تقی آملی
حماد طبری
میرزا شفیع مازندرانی
ابراهیم خواص
مؤید بالله آملی
محمد محمد آملی
سید محمدعلی داعی‌الاسلام
صوفی مازندرانی
محمدتقی دانش‌پژوه
محمد بن جریر بن رستم طبری
احمد مشیرالسلطنه
عبدالحسین نوایی
عبدالله احمدیه
هبه الله لالکایی
عماد طبرسی
میرزا ابراهیم مازندرانی
مولانا زمانی ابوالعباس قصاب آملی
خلیل بن بکر آملی
علی اقبال
شروین بن مرزبان
ابن هندو
اولیاءالله آملی
عزالدین آملی
عمادالدین ابو جعفر طبری
اسماعیل خواجویی
محمد شریف العلماء مازندرانی
سید رضی لاریجانی
غلامحسین بنان
رکن الدین آملی
قیس رازی
فرهنگ شریف
ملا علی کنی
ابن فرخان طبری
محمد بن ایوب طبری
ابوسهل بیژن کوهی
حکیمی

محمدبن جریرطبری: محمدبن جریرطبریعالمی فقیه و متحبر در علوم دینی و به منصب خدمتگزاری حضرت مقدس امام کسب علم فقه و کلام کرده و چند جلد کتاب نیز تألیف نموده که از آنجمله کتاب المسترشد و ایضاح در امامت و … می باشد.

خواجه امام عمادالدین: خواجه عماد الدین عبدالله معروف به خواجه آملی عالمی پرهیزکار و در علم فقه و اصول به درجه کمال بود . مدتی در عراق به تعلیم و تربیت مشغول و پس از آن به وطن اصلی خود آمل برگشت نمود و در یکی از مدارس آن به تدریج مشغول بود . پس از چندی مجددا” به نجف اشرف رفته و در آنجا رحل اقامت افکند و امیر بن ورام یکی از امرای معروف دخترش را به زنی گر فت و از این دختر پسری بوجود آمد که در علم از جد امی خود پیشی گرفت و این امیر زاده نیز به نام خواجه آملی نامیده می شد و بسیار مورد احترام بود.

امام شهید فخرالاسلام: فخر الاسلام یکی از علمای مشهور زمان سلجوقیان و معاصر با غزالی معروف بوده است. امامین محمد جونیی و ابوحامد محمد غزالی مراتب فضل و دانش او را ستوده اند و بیش از ۴۰ جلدکتاب تحریر و تألیف نموده است. خواجه نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی مدرسه ای جهت او در آمل ساخته و طلاب علوم دینی بسیار از اطراف گرد آمدندو سرانجام بدستور حسن صباح در همین مدرسه بدست ملاحده به قتل رسید و اهالی نیز قاتل را کشته و کارد اورا مدتها در مدرسه ضبط نموده بودند.

قاضی القضاه ابوالقاسم: قاضی ابوالقاسم نادر اهل زمان ، در علوم فقه و کلام و شعر و ترسل و حکمت و نظم و نثر پارسی و طبری متبحر بود. مولدش در آمل پس از فراگرفتن علوم مقدماتی جلای وطن اختیار نمود و در ری به شغل قضاوت مشغول شد و تألیفاتی نیز دارد.

محمد بن علی بن یزدادی: مورخ شهیر محمد بن علی یزدادی عالمی فاضل و متدین بود . در تاریخ عجم دست داشت . مخصوصا” در جمع آوری تاریخ طبرستان زحمت بسیار کشید و نسبش به مبارک که یکی از متفذین آمل و اول مسلمان این شهر است می رسد.

دیواروز یا مسته مرد: دیواروز شاعری خوش قریحه و زنده دل و معاصر با عضدالدوله دیلمی بوده است . مدتها در بغداد در خدمت استاد علی پیروزه که شاعر طبری بود می زیست و بعدا” به خدمت عضد الدوله رسید و در اثر طبع سرشار خود مورد ملاطفت شاه قرار گرفت و از آنجا به آمل آمد و در اثر حرکات خلاف مورد تعقیب ناصر کبیر قرار گرفت و مدتی در حبس بود و پس از خلاصی به گرگان رفته و به خدمت قابوس وشمگیر رسید . وجه تسمیه دیوار وز این است که از دیوار باغی که عضدالدوله دیلمی در آن به عیش و طرب مشغول بود به دئاخل پرید و خود را معرفی نمود و وجه تسمیه مسته مرد این است که در آمل به علت مستی زندانی شد و وقتی که جریان را نزد قابوس بیان نمود اورا مسته مرد لقب دادند.

علی بن ربن: مبلغی شهیر و در فن خط بی نظیر و مولفات او کتاب فردوس الحکمه و بحر الفوائد بود و مازیار بن قارن به مناسبت حسن خطش منصب کتابت اورا داد پس از اینکه مازیار سوره های آمل را خراب کرد دلگیر شد و به بغداد خدمت مستعصم برادر عبدالله مأمون رسید و منصب کتابت او را پیدا نمود و سرانجام در آنجا فوت کرد.

شیخ ابوالعباس قصاب آملی: جناب ابوالعباس قصاب شیخ بزرگوار و مجتهد زاهد و عالیقدر ، مدتی در آمل و پس از آن در یکی از دهات منزوی و به عبادت مشغول بود و در همانجا درگذشت. قبر او بقولی امامزاده عباس معروف و برخی گویند جوانمرد قصاب ری است.

شاعر زاهد قاضی هجیم آملی: قاضی با ایمان و شاعر با برهان ، قاضی هجیم مولد و مسکن او آمل بود و همیشه اوقات به عبادت مشغول و طبع شعر هم داشت . اشعاری از او به جا مانده.

قاضی ابو احمد آملی: قاضی مسلمین از جانب خلیفه عباسی ، مردی با سیاست و کیاست و متدین و هم عصر با مازیار بن قارن بود . چون مازیار با مسلمین بد رفتاری می کرد در نتیجه قاضی بدون اجازه خلیفه حکم جهاد بر علیه مازیار را صادر و مردم را به شورش وادار کرد. مازیار به آمل قشون کشید و شهر را به تصرف درآورد و قاضی را بکشت.

قوام الدین میر بزرگ: سید جلیل الدین میر قواما لدینمعروف به میر بزرگ ، از سادات مرعشی و به یازده واسطه با امام چهارم (ع) می رسد. در آمل متولد و ایام جوانی را در خراسان گذرانده و در آنجا از محضر قطب العارفین سید عزالدین نوغندی کسب فضل می نمود و با کسب اجازه او به آمل مراجعت می کند. و در سنه ۷۶۰ فرمانفرمای مازندران می شود. و با افراسیاب چلابی نیز نزاع کرده است. در سنه ۷۸۱ هجری در شهر آمل دعوت حق را لبیک گفت . صمنا” پسران او سید رضی الدین والی آمل و سید فخرالدین سردار رستمدار و سید کمال الدین فرمانفرمای ساری را نیز باید یاد آورد که معاصر با امیر تیمور گورکانی و بدست این سلطان مدتها در سمر قند تبعید بودند.

عبدالله ابن حسین سهل: که معاصر با یکی از اسپهبدان پادوسبان مردی مالدار و عالمی دیندار بود.

علی بن هشام الآملی: علی بن هشام، یکی از ثروتمندان بی نظیر عصر خود بشمار می رود. با مأمون خلیفه عباسی معاصر بوده است. و هر بار که به حج می رفت عده زیادی را با هزینه خویش با تشریفات بسیار می برد. بطوریکه مورد توجه مأمون قرار گرفته بود.

آقالربن محمد رفیع: حکیمی دانشمند و مورخی بنام و طبیبی حاذق و معاصر با شاه عباس صفوی بود . بدستور این سلطان مدتی در آمل تبعید و تحت نظر بوده است. این شخص راجع به تاریخ آمل کتابی نوشته و چنین توضیح داده است که آمل شهری است زیبا و روح افزا ، آب وهرهز از وسط آن عبور می کند ف این رود از کوههای اطراف لاریجان و دماوند سرچشمه گرفته و دارای مواد معدنی بسیار است و تأثیر تامی در مزاج و روحیه مردم این نواحی دارد و مغزهایشان را خشک شبیه به اهالی عربستان می پروراند ، هر آینه اگر هوای خشک و سرد ییلاق و رطوبت دشت نباشد به مردم مناطق حاره شباهت خواهند داشت . چون به دقت می نگرم ، مردم آمل آنهاییکه اغلب در تابستان در اطراف کوه دماوند می روند مردمی هستند سیمین اندام و بزرگ صورت و دندان گشاده و خوش چشم .

شریف العلما آملی: محمد شریف بن ملاحسینعلی آملی ملقب به شریف العلما موسس علم اصول ، استاد فحول ، نادر دهر و اعجوبه زمان . مولدش در کربلا وفاتش نیز در همانجا اتفاق افتاد. در مجلس درس او زیاده از هزار نفر می نشستند. شرح حالات و تألیفات و کرامات آن مرحوم بسیار زِیاد و مفصل است . علاقمندان می توانند به کتاب قصص العلما تألیف مرحوم میرزا محمد بن سلیمان معروف به علامه تنکابنی مراجعه نمایند.

حاجی میرزا حسین طبرسی: از علمای بزرگ و مروج اصول مذهب جعفری و تشیید بنیان طریقه اثنی عشری بشمار است بدر جلیل الشأنش میرزا محمد تقی مازندرانی از فحول مجتهدین و مشاهیر دوره فتحعلی شاه بوده و تصنیفات سودمندی دارد.

حاجی سید اسمعیل عقیلی: عالمی عامل و فقیهی فاضل در تهران مقیم بود. تدلیفاتی در عقاید و اخلاق به پارسی دارد و به طبع نیز رسیده است.

سلطان العلما آملی: سلطان العماء، علاالدین حسین بن رفیع الدین محمد بن شجاع الدین محمود الحسینی آملی (مشهور به خلیفه سلطان از اولاد میر قوام الدین مرعشی)، در سال ۱۰۰۰ هجری در اصفهان متولد شد.بخشی از تحصیلات خود را نزد پدرش میرزا رفیع الدین که از علما ودانشمندان آن عصر بود آموخت،هم چنین سالها درمحضرحاج ملا محمود اصفهانی و به ویژه میر داماد و شیخ بهایی به تحصیل علوم معقول و منقول پرداخت، وی در خدمت شیخ بهایی هم درس ملا خلیل قزوینی بود.ایشان پس از سالها بهره مندی از مکتب بزرگان اصفهان به درجه ی اجتهاد رسید و در زمره ی علمای طراز اول آن عصر اصفهان بود.پدرش در سلطنت شاه عباس اول (۱۰۴۲-۱۰۳۴) مدت دو سال مقام صدرات داشته و به دلیل انتساب با خاندان صفوی فرزندش خلیفه سلطان با یکی از دختران شاه عباس به نام آغابیگم ازدواج کرد. محصول این ازدواج فرزندانی بود که همگی از فضلا و دانشمندان عصرخود بودند. سلطان العما در سال ۱۰۳۳ هجری به وزارت رسید،از این رو پدر و پسردر یک خانه جلوس می کردند و به امور مملکت رسیدگی می کردند.وی تا سال ۱۰۲۴ در این سمت باقی ماند. در عهد شاه صفی زمانی که شاه دستور داد تا شاهزادگان صفوی و منسوبین دربار را کور کنند،عده ای از فرزندان وی نیز در زمره ی مغضویین بودند و ازنعمت بینایی محروم شدند. خودش نیز به قم تبعید شده است،وی در تبعید این فرصت را یافت تا به تدریس و مطالعات و نشر تحقیقات خود بپردازد.شاه صفی پس از مدتی وی را به اصفهان فرا خواند.وی پس از مدتی اقامت در اصفهان به عزم خانه ی خدا به بیت الله الحرام سفر کرد و در این مدت شاه صفی از دار دنیا رفت و شاه عباس ثانی به جای وی نشست. شاه عباس ثانی پس از قتل میرزا تقی اعتماد الدوله در سال ۱۰۵۵ شمسی خلیفه سلطان را به وزارت اعظم منصوب کرد.وی که مدت هشت سال و شش ماه در این سمت باقی بود.نویسنده ی روضات الجنات گرچه از وی تجلیل کرده،ولی نسبت به دخالت وی در امور حکومت انتقاد کرده است،معتقد بود که یک فرد فاضل و دانشمند در کار تدریس و تحقیق و تالیف و تربیت شاگردان عالم رضایت خاطر بیشتری خواهد داشت تا این که در سمت های دولتی نزد حکام مستبد شخصیت خود را بشکند.
سلطان العلما چهار پسر داشت که عموتا اهل فضل و دانش و تقوا بودند و جملگی به درجه اجتهاد رسیدند. یکی از فرزندان به نام میرزا ابراهیم از افاضل زمان خود بود و در فقه،اصول،تفسیر،کلام،حدیث و رجال در حد کمال بود.آورده اند که میرزا ابراهیم به همراه شاهزادگان صفوی به دستور شاه صفوی کور گردید و یا از کودکی از بینایی محروم شد، ولی با وجود محروم بودن از بینایی توانسته است با طی کردن مدارج علمی از علمای به نام عصر خود باشد،وی حاشیه بر شرح لمعه و حاشیه برمدارک و حواشی بسیاری بر اکثر کتب فقه و اصول نوشته است،وی در سال ۱۰۹۸ هجری در سن شصت سالگی دار فانی را وداع گفت.
سلطان العلما اواخر دوران وزارت خود را در بهشهر مازندران (اشرف) گذراند. وی در مدت کوتاهی که شاه عباس پس از فتح قندهار به اشرف سفر کرد،بیمار شد و دار فانی را وداع گفت، تاریخ وفاتش برابر ۱۰۶۴ هجری بود پیکرش را در نجف اشرف به خاک سپردند. صائب تبریزی قصیده ی بلندی در رثای وی سرود که مطلع آن”آه از دستور عالم وای از سلطان علم” که به حروف ابجد عدد ۱۰۶۴ برابر سال روز در گذشت وی می باشد.
تالیفات: آثار باقی مانده سلطان العلما در فقه،تفسیر،اصول و کلام مبین احاطه ی وی بر دانش حوزوی است.

خلیل آملی: خلیل بن ابی بکر بن خلیل آملی از دانشمندان و منجمان نامی ایران در قرن هشتم هجری است و بنابر نوشته ی جعفر بن محمد بن حسن،معروف به “تاریخ جعفری”مولف تاریخ یزد به سال۷۲۵ هجری،خلیل آملی در مقابل مدرسه ی رکینه(از بناهای رکن الدین قاضی)در یزد در رصد خانه ای بنا نمود، به رصد مشغول بودکه بر سر یکی مرغ رویین نهاده که چون آفتاب طالع می شود آن مرغ رو به خورشید می کند وهر چه که خورشید بر می آید او رو به آفتاب دارد.
در میان رصد چرخ چوبین منقش نهاده و به سیصد و شصت درجه قسمت کرده و محل آفتاب در درجه ای می نماید که آفتاب در کدام درجه است،این درجات را به دوازده برج تقسیم نموده و درجات را به دروازه برج تقسیم نموده و درجات به حروف ابجد بنا نهاده و در هر دایره که در جهار گوشه ی چرخ نهاده، سی خانه ساخته و ماه ترکی و فارسی و عربی و رومی نموده که هر روز معلوم شود که چند روز از ماه گذشته است و بر بالای چرخ دایره کشیده و در موضوع قمر هر روز در هر منزل که باشد از شرطین و بطین و ثریا و دابران و هفعه و ذارع و نژه و نارشا و بطن الحوت نموده و سی دایره بر گرد دایره قمر نهاده که هر یک روز از ماه بگذرد،دایره سفید سیاه شود تا آخر ماه.
دوازده خانه یمین و دوازده خانه بر یسار چرخ ساخته که دوازده دایره یمین هر یک ساعت که گذرد از دریچه ی که از دریچه ای که در زیر آن ساخته،مرغی رویین سر بیرون کند و مهره ای از دهن در طاسی که در زیر این دریچه ساخته است بیاندازد و درآن چرخ به گردش در آید.
یک تخته از آن دوازده خانه یمین رصد سیاه شود ساعتی از زمان گذشته باشد و در وقت صبح و پیشین و پسین و شام و خفتن چون مرغ مهره در آن طاس اندازد آن چرخ به گردش درآید و در اندرون رصد طبل زده شود و بر بالای مناره علمی ظاهر شود،سپس آوازه و علم بازنشینند و بر بالای دایره خمسه
متحیره باشد و منسوبات هر روزه به آن کواکب و اسامی روزها نوشته و در کنار آن رصد تنوره ی مسینی پر آب نموده و لنگری بر زنجیر آویخته بر روی آب و به طریق اسطرلاب در پایین آن تنوره نهاده و از تنوره آن آبی بیرون می آید و در چاه می رود و هر مقدار آن آب کم می شود آن لنگر فرو می رود،قریب یکصد و پنجاه قطعه طناب هر یک را لنگری چوبین بر آن متصل کرده و آویخته به آن لنگر حرکت می کند و آن دوازده خانه که برابر دوازده ساعت شب و روز است در سوراخ کرده وهر ساعت از شب چراغی نهاده می شود و در هر ساعتی که از شب می گذرد چراغی باز نشانده می شود و مصنف این رصد مولانا خلیل بن بی ابکر آملی است و در پایین چرخ پنجره ای کشیده و به معلقی بهم نشانده.
از مورخ تاریخ یزد بر می آید که مولانا خلیل آملی تا سال ۷۲۵ هجری قمری و چندین بعد از آن نیز در قید حیات بود.

محمد تقی جوان آملی: آقا شیخ محمد تقی جوان املی در سال ۱۳۰۴ هجری در شهر امل به دنیا آمد.پدرش آقا شیخ محمد آملی از حکما و فیلسوفان عهد خود و از بوستان میرزا ابوالحسن جلوه بود.
محمد تقی آملی، فارسی را در مکتب خانه ی آن عهد آموخت و در سنین نوجوانی ادبیات و کتاب های سیوطی،جامی و شرح منظومه ی سبزواری را نزد پدر و عالمان دیگر فرا گرفت. در سال ۱۳۲۲ هجری معانی بیان را در محضر آقا شیخ محمد طالقانی و آقا سِید جلیل به پایان برد،سپس شرح لعمه و قوانین را نزد پدر و شیخ محمد طالقانی به اتمام رسانید. شیخ محمد تقی آملی علوم ریاضی از جمله هیئت فارسی قوشچی، خلاصه الحساب شیخ بهای و قضایای اقلیدیس را در نزد شیخ عبدالحسین هزار جریبی به پایان رسانید، سپس در دروس میرزای کرمانشاهی در مدرسه سپه سالار حاضر شد.اشارات و الهیات شفاء بخشی از طبیعیات بوعلی و شرح فصوص قیصری را نزد بزرگان آن عهد آموخت. آقا محمد تقی آملی پس از در گذشت میرزای کرمانشاهی مدت چهارده سال از محضر حاج میرزا عبدالنبی نوری بهرها برد.ایشان علم اخلاق را از محضر عارف حاج میرزا علی آقا قاضی فرا گرفت.آقا شیخ محمد تقی آملی در سال ۱۳۴۰ هجری برای زیارت مولی الموحدین علی (ع)به عتبات عالیات سفر کرد.در نجف در درس اصول آقا
شیخ ضیاء الدین عراقی شرکت کرد و پس از فراغت از درس اصول، در محضر بزرگانی چون حاج میرزا حسین نایینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی حاضر شد.تا سال ۱۳۵۰ هجری درنجف ماند،سپس عازم ایران شد واز آن زمان امامت مسجد مجدالدوله تهران را به عهده گرفت.
آقا شیخ محمد تقی آملی در جریان انقلاب مشروطیت مصایب زیادی را تحمل کرد.چون پدرش آقا شیخ محمد آملی از یاران شیخ فضل الله نوری بود،بنا بر این پس از پیروزی انقلابیون بارها به قتل تهدید شد و خانواده ی او همواره در اضطراب و تشویق به سر می بردند.پدرش شیخ محمد آملی نبز پس از پیروزی انقلاب مشروطه کاندیدای اعدام بود،ولی به دلیل اثر سوء اعدام شیخ فضل الله درجامعه ،شیخ محمد از اعدام رهایی یافته،ولی به تبعید محکوم شد.ایشان مدت پنج سال به مازندران که حکومت آن در دست امیر مصدق قرار داشت تحت نظر بود.در دوران تبعید پدر تامین معیشت زندگی دو خانواده به عهده ی آقا محمدتقی بود،بنا بر این در آن
سال ها به دلیل کمی درآمد به ایشان بسیار سخت گذشت. آقا شیخ محمد پس ازسپری شدن دوران تبعید به تهران مراجعت کرد و در همان سال به رحمت ایزدی پیوست.
آقا شیخ محمد تقی جوان آملی از اعاظم علمای عهد خود بود.زندگی زاهدانه ی با تواضع و خشوع و دانش بالا و دید عارفانه از ایشان عالمی مورد احترام عارف و عامی ساخته بود.در مورد زهد و ورع و تقوی و تواضع وی داستان های است که ورود درآن موجب اطاله ی کلام است.

ابن فورک: ابوبکر محمد بن حسن بن مبارک بن فورک ادیب ،متکلم ،فقیه و مفسر واز مشاهیرائمه ی اشاعره اغاز قرن پنجم هجری بوده.وی پس از پایان دروس حوزوی در زادگاه خود در عراق، در حوزه ی درسی ابوالحسن باهلی وارد شد و مبانی کلام اشاعره را از او فرا گرفت.از او نقل است که ابوالحسن باهلی در اغاز شیعه ی امامی و پیش گام بوده است ،سپس در جریان مناظره با ابواالحسن اشعری مذهب امامیه را ترک گقت وبه مذهب اشاعره گرایش پیدا کرد ودانش خود را در بصره منتشر ساخت.ابن فورک هم چنین مبانی مذهب اشاعره را همراه ابوبکر باقلانی و دیگران از ابوعبدالله محمد بن احمد بن مجاهد طایی که از شاگردان بلا واسطه ی ابواالحسن اشعری بود آموخت.حاکم نیشا بوری گفته است که ابن فورک در بصره وبغداد در محضر قاضی ابوبکر احمد بن محمود بن زکریا ابن خرزاد اهوازی ودر مکه از ابوجعفربن محمد بن ابراهیم بن عبدالله دیبلی استماع حدیث نموده است.وی در مکتب باهلی با ابوبکر باقلانی و ابواسحاق اسفراینی هم درس بوده وروزهای جمعه به محضر استاد می رسیدندواین سه تن با تلاش خود مذهب اشعری را استحکام بخشیده اند.ابن فورک هم مانند قاضی ابوبکر باقلانی که از سوی عضدالدوله به شیراز فرا خوانده شده بود، مورد احترام این امیر دانش پرور بود و برای او چندین کتاب نگاشته است،ابن عساکر از ابن فورک آورده است که در شیراز کسانی از اصحاب ابوعبدالله حمویه سیرافی از شاگردان اشعری را دیدار کرده است.پس از شیراز ابن فورک به زادگاه خود آمل برگشت.درآمل مسجد <<مبارک>>را بنا نهاد و امام جماعت این مسجد بود،سال ها پس از ویرانی، مسجد سالار آمل در جای آن ساخته شد.

ابن اسفندیار کاتب در تاریخ طبرستان آورده است: از استاد خود ابراهیم بن محمد ناصحی شنیدم که صاحب ابن عباد او را به تعصب بگرفته و در حبس داشت به خانه ای تاریک به ری تا زمانی ابواسحاق اسفراینی متکلم پیش صاحب بود وهر روز با ایشان مباحثات بود روزی به باغی مباحثه می کردند در خلق افعال مناظره بالا گرفت،تا صاحب دست یازید و از درخت سیبی باز کرد و گفت این نه فعل من است؟ابواسحاق گفت:اگر فعل توست سیب را در جای اول آن دماسن،صاحب خاموش شد،گفت:از من مراد بخواه گفت:مراد من ابن فورک است،فی الحال خلاص فرمود.به گفته ی گردیزی امیر ابوالحسن محمد بن ابراهیم سیمجور دواتی در ذیحجه ۳۵۰ بار دیگر امیر خراسان شد و پس از وفات امیر سدید منصور بن نوح(۳۶۵ ق)و جلوس ابوالقاسم نوح بن منصور با لقب ناصرالدوله،سپه سالار خراسان و قهستان گردید.به بیان گردیزی امیر ناصرالدوله<<همیشه با اهل علم نشستی>>(ص ۱۶۲).چون حاکم نیشابوری از ناصرالدوله در خواست کرد که از ابن فورک برای سفر به نیشابور دعوت نماید،همچنین در آن ایام ابوعثمان سعید بن سلام مغربی را در ۳۷۳ ق در نیشابور وفات نزدیک شد،ابوالحسن سیمجور در نیشابور برای ابن فورک خانه و مدرسه ای در خانقاه ابوالحسن بوشنجی(علی بن احمد بن سهل ۳۴۸ ق) بنا نهاد،او در آن جا به تدریس مشغول شد،کار او با تایید اشعریان و شافعیان رونق گرفت.

شاگردان: حاکم نیشابوری گفته است که ابن فورک پس از آن که در نیشابور مسکن گزید،برکت او بر جماعتی از طالبان فقه ظاهر شد.نزد او علوم مختلف را آموختند.نام تعدادی از شاگردان او که از معاریف زمان خود شدند در دست است.
۱- ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحه قشیری(د ۴۶۵ هجری قمری) :او از معروف ترین شاگرد ابن فورک بود و صاحب تالیفات مشهور و از جمله الرساله است. او به اشاره امام ابوبکر محمد بن بکر طوسی به درس ابن فورک حاضر شد و علم کلام را از او یاد گرفت،او پس از وفات ابن فورک به درس امام ابواسحاق اسفراینی رفت و طریقه او را با طریق ابن فورک جمع کرد.
۲- احمد بن حسین بن علی بن عبدالله نیشابوری خسروجردی معروف به ابوبکر بیهی(د ۴۵۸ هجری قمری) صاحب تصانیف معتبر در حدیث است.
۳- طاهربن حسین بن محمد روقی طوسی که داماد واز شاگردان معروف ابن فورک بود.
۴- ابو منصور محمد بن حسن بن ابی ایوب ایوبی نیشابوری ،او داماد ابن فورک بود،که همسر دختر بزرگ ابن فورک بود و به گفته ی ابن عساکر از استاد خود شجاع تر وبا نفوذتر بود.
۵- ابوبکر احمدبن علی بن عبدالله بن خلف شیرازی از جمله شاگردان معروف او بود ،که در مدرسه ی نظامیه مجلس املا داشت.
۶- احمد بن علی بن خلف حاکم نیشابوری متوفی در ۴۰۵ را دانسته اند ،که بسیار بعید می نماید.
تالیفات: ابن فورک نزدیک به صد جلد کتاب نوشته است: ۱-معروف ترین کتاب ابن فورک در تاویل و تفسیراحادیثی است که ظاهر ان دال بر تشبیه و تجسیم است.گرچه مولف برای کتاب خود نامی ننگاشته است،ولی بعدها کتاب با عنوان <<مشکل الحد یث و بیانه>> به چاپ رسیده است.
۲-مجرد مقا لات الشیخ ابی الحسن الاشعری در ۱۹۸۷م به تحقیق دانیل ژیماره به نام ابن فورک چاپ شده است. این کتاب از روی نسخه ی کتاب خانه ی عارف حکمت در مدینه ی منوره چاپ شده و در آن نسخه نام مولف ابوبکر محمدبن حسن بن مبارک آمده است.این کتاب در باره ی آرای اشعری است.
۳-ابن فورک کتابی در تفسیر قران داشته است که به گفته سر گین جلد سوم آن در حدود ۲۰۰ برگ آن در کتابخانه ی فیض الله موجود است.
۴-انتفاء:از کتاب دیگر ابن فورک است که از احادیث ابومسلم محمد بن احمد بن علی کاتب بغدادی(درگذشت ۳۹۹ ق) ،نقل کرده است که انتسا ب آن به ابن فورک محل تردید است.
۵-اسما الرجال :نسخه ی از ان در کتا بخانه برلین موجود است.
۶-کتاب العالم و المتعلم لابی حنیفه:به گفته سرگین در کتابخانه مراد ملا موجود است.
۷-رساله فی علم التوحید :در کتابخانه یعارف حکمت در مدینه موجود است.
۸-کتاب الحدود فی االاصول:که در ۱۳۲۴در بیروت به چاپ رسیده و شامل تعاریف اصول فقه حنفی است.
۹-النظامی فی اصول الدین:به گفته ی حاجی خلیفه ی ابن فورک ان را برای خواجه ی نظام الملک وزیر نوشته است.
۱۰-الفصول:ابن خلکان از کتاب الفصول از ابن فورک نام می برد.
۱۱-مقارنه میان ارای اشعری و ابن کلاب.
۱۲-اختلاف الشیخین :کتابی است در اختلاف اشعری و ابوالعباس قلاسی.
۱۳-الابانه عن القاصدین والکشف عن مناهج الساکین و التوفر الی عباده رب العالمین.
۱۴-دقایق الاسرار
۱۵-طبقات المتکلین:حاجی خلیفه ظاهرشرح بعضی از احوال ابوالحسن اشعری که ابن عساکر در تبیین کذب المفتری از ابن فورک نقل کرده است.
۱۶-ابن تیمیه به نامه ای اشاره می کند که ابن فورک در باره ی مناظراتش با کرامیه به ابواسحاق اسفراقی نوشته است.

ابن فورک: مبارک بن فورک یکی از فضلای مشهور و متکلم معروف و کسی بود که مسجد مبارک آمل به نام او ساخته شده و بعدا” خراب گردید ، سالار نامی مجددا” انرا ساخته و به نام خود مسجد سالار نامید . ابن فورک مدتی در انجا نماز جماعت گذارد ، به تألیف و تدریس مشغول بود و چندی بدستور صاحب بن العباد در ری محبوس بود بعدا” با وساطت ابواسحق اسفراینی مستخلص شده و به آمل برگشت نمود. دو کتاب در کلام تألیف نمود و مرگ او در آمل اتفاق افتاد .

میرقوام الدین حسینی مرعشی: میرقوام الدین حسینی مرعشی عابد، متدین ،متورع از ولایت آمل و مسکن اش درقریه مرزنگو از محال دابو بود.
وفات میر قوام الدین در سال ۷۸۱ ه ق در بار فروش ده اتفاق افتاد. مردم جنازه او را از بارفروش ده به آمل انتقال دادند و در شهر آمل او را به خاک سپردند.
در مقبرهای که برایش بنا نهادند به نام مقبره میربزرگ دفن کردند که در دوران شاه عباس کبیر بنای آن از جمله گنبد و کاشی کاری ها و درب های زیبای منبت کاری جهت مقبره میر قوام الدین به انجام رسیده است .

خواجه امام عمادالدین کجیج: خواجه عماد الدین عبدالله معروف به خواجه آملی عالمی پرهیزکار و در علم فقه و اصول به درجه کمال بود . مدتی در عراق به تعلیم و تربیت مشغول و پس از آن به وطن اصلی خود آمل برگشت نمود و در یکی از مدارس آن به تدریس مشغول بود . پس از چندی اقامت در آمل به نجف اشرف رفته و در آنجا مقیم شد و امیر بن ورام یکی از امرای معروف دخترش را به زنی گر فت و از این دختر پسری بوجود آمد که در علم از جد امی خود پیشی گرفت و این امیر زاده نیز به نام خواجه آملی نامیده می شد و بسیار مورد احترام بود . خواجه امام در قرن هشتم هجری قمری می زیست.
تالیفات او بیشتر مربوط به ذکر اخبار و روایاتی در اثبات منزلت پیشوایان شیعه و مقام مذهب تشیع است.

اسماعیل آملی: شیخ اسماعیل اعتضادی ملقب به اعتضاد العلما در سال ۱۲۴۰ هجری درآمل به دنیا آمد .ایشان فرزند علی جان کاشی که در سال ۱۲۱۰ در شهر آمل به متولد شد. شیخ اسماعیل علوم مقدماتی را در زادگا ه خود در آمل فرا گرفت. پس از آن به تهران سفر کرد و پس از بهره مندی از از مدارس حوزه تهران به قم رفت. وی پس از تکمیل دروس فقه حدیث و کلام به نجف اشرف سفر کرد. ایشان در نجف از محضر علمای آن عصر بهره فراوان برد و پس از اخذ درجه اجتهاد به تهران مراجعت کرد. شیخ اسماعیل به دلیل دانش و تسلط بر علوم آن عصر و استعداد سخنوری برای سخنرانی های مذهبی در عهد ناصرالدین شاه به دربار فراخوانده شد. و در مجالس وعظ مورد توجه و استقبال شاه و درباریان و اهالی تهران قرار گرفت. شیخ اسماعیل به دلیل احاطه بر علوم اسلامی و اداره مجالس وعظ از طرف ناصرالدین شاه ملقب به اعتضاد العلما گردید و از طرف شاه طی حکمی مستمری مادام العمر به ایشان اهدا گردید.

اعتضاد العلما: دارای فرزندان عالمی بود ‘ از جمله میرزا جلال الدین اعتضادی که از خوش نویسان عصر خود بود و در حکومت قاجار به ایشان لقب کتاب الملک داده شد

ملا صالح مازندرانی: ملا محمد صالح بن احمد مازندرانی از علمای مشهور و اعاظم علوم اسلامی است که پس از فراگیری مقدمات علوم درزادگاه خود آمل ‘ به دارالعلم اصفهان رهسپار شد و در محضر درس علامه محمد تقی مجلسی حاضر شد . به علت فقر مالی و کهنگی لباس در مجلس درس داخل نمی شد و در بیرون در گوشه ای می نشست به طوری که طلاب گمان داشتند که او برای تکدی وکسب معاش در مدرس می آمد روزی پاسخ به مسئله ای برای ملامحمد تقی مشکل شد و جواب آن را به روز دوم و سوم موکول کرد ‘ در روز سوم یکی از شاگردان نوشته های ملاصالح را بر روی برگ چنار دید که پاسخ آن پرسش در آن نوشته بود پس از تحقیق معلوم شد که جواب از طرف ملا محمد صالح بود . مجلسی او را به مجلی درس فراخواند و به علت استعداد ذاتی خود و کوشش فراوان مورد توجه مجلسی قرار گرفت به طوری که دخترش آمنه بیگم را که زنی عابد و فاضل بود به همسری او در آورد .
ملا صالح در تاریخ ۱۰۸۱ هجری در اصفهان دار فانی را وداع گفت و پیکرش در تکیه مادر شاه زاده اصفهان در کنار مقبره ی علامه مجلسی به خاک سپرده شد .
تالیفات: ۱٫ شرح بر زبده الاصول شیخ بهایی
۲٫ شرح بر زبده الامل شیخ بهایی
۳٫ شرح الوافی بر اصول کافی کلینی در چند مجلد

طالب آملی: طالب آملی حدود سال ۹۸۷ هجری در یکی از قراء آمل متولد شد. در سال ۱۰۱۰ هجری از آمل به کاشان، اصفهان و سپس مشهد و مرو رفت آنگاه در سال ۱۰۱۷ به شبه قاره هند و پاکستان مسافرت کرد و در دربار «نورالدین محمد جهانگیر» پادشاه مغولی هند به ملک الشعرایی رسید و سرانجام در سال ۱۰۳۶ هجری در کشمیر در گذشت.
علل سفرطالب به شبه قاره هند را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن دوره جستجو کرد وقتی شاه طهماسب به سال ۹۸۴ در گذشت متعاقب آن سراسر مازندران به زیر سلطه سلطان محمد معروف به میرزا خان و شمس الدین پسر میرک دیو در آمد پس مدتی شمس الدین به خونخواهی پدرش قیام کرد و دست تسلط سلطان حسین میرزای صفوی و میر عزیز خان از حکومت مازندران کوتاه کرد.پس از درگذشت سلطان محمد، میرزا علیخان به حکومت مازندران می رسد اما او در عنفوان جوانی می میرد و با مرگ وی هرج و مرج مازندران را فرا می گیرد و سرانجام موجب تقسیم این خطه بین الوند دیو، پسر شمس الدین بن میرک و سید مظفر مرتضایی از سلاله میرعماد هزار جریبی می شود.پس از چندی این دو از اطاعت شاه عباس صفوی سر باز می زنند و وی سردار فرهادخان قرامانلو را مامور سرکوبی و فتح مازندران می کند واو به سال۱۰۰۵ هجری سراسر مازندران را از چنگ امرای محلی خارج و جزء مستملکات حکومت مرکزی قرار می دهد و از سوی شاه عباس کبیر به سمت حکمرانی این ناحیه منصوب می شود. اما پس از واقعه جنگ هرات و شکست فرهادخان به او بدبین شده در روز جمعه ۲۷ محرم سال ۱۰۰۷ دستور قتل وی را صادر وحکومت مازندران را به میزرا شفیع خراسانی «میرزای عالمیان» که قبلا در خدمت فرهاد خان بوده واگذار می نماید.
میرزا شفیع خراسانی، میرابوالقاسم پسر میر عزیز خان را به حکومت آملی می گمارد و این میرابوالقاسم همان کسی است که طالب آملی چند قصیده در مدح او می سراید که از آن جمله قصیده ای است به مطلع: آنم که ضمیرم به صفا صبح نژاد است چون باید مسیحم نفسی پاک نهاد است
و این نخستین چکامه از دوران جوانی طالب است که در آن اشاره به سن و تحصیلات و هنر خط نویسی خود نموده است و اشاره می کند ۲۰ ساله است.
درباره نام طالب دکتر محمد مرسلین به استناد نسخه ۱۰۱۹ دیوان طالب آملی موجود در کتابخانه شورای ملی ایران که در قرن ۱۲ هجری نگارش یافته نام طالب را «سید محمد طالب آملی» ثبت نموده اند یکی از معاصرانش بنام تقی الدین اوحدی هم او را از سلاله سادات می داند اما دیگران نام او را طالب می دانند و سیادت او را درست نمی دانند.
طالب، خواهری عالمه به نام «ستی النساء» داشته که در امور پزشکی هم حاذق بوده و ترانه هایی مشهور به (طالب طالبا) در مازندران از زبان او خوانده می شود.
در یکی از این ترانه ها مصرعی بدین مضمون است که خواهر طالب از سنگ های دهکده« کرچک» برادر گمشده اش را سراغ می گیرد [سنگ کرچک طالب ر، ندی] اگر صحت انتساب این ترانه به خواهر طالب مسلم باشد می توان طالب را از این روستا که از دهستان اهلمرستاق در نه کیلومتری شمال باختری آمل است، دانست.
«ستی النساء» دوری از برادر را تاب نیاورده بعد از چهارده سال دوری از برادر از ایران به هند رفته و چون زنی بسیار لایق، خوش صحبت، مدیره و بعلاوه ماهر در امور پزشکی و بهداشت بود پیشخدمت «ممتاز محل» زوجه شاهجهان شده و خدمت مهرداری را ممتاز محل به او سپرد و پس از مرگ وی نیز، ریاست کل حرم را به وی می سپارند.
طالب در سال ۱۰۲۵ در زمره شعرای دربار جهانگیر در آمد و بین سالهای ۱۰۲۵ و ۱۰۲۶ هجری نیز تاهل اختیار کرد و صاحب دو دختر شد.
درباره سالمرگ طالب نیز سه نظر موجود است ۱۰۳۶-۱۰۴۰-۱۰۳۵ که از آن میان ۱۰۳۶ به نظر صحیح تر می آید ریحانه الادب، قاموس الاعلام، شمع انجمن، خلاصه الاشعار، میخانه و… نیز این نظر را تایید می کنند. از یک یادداشت جهانگیر شاه بر می آید که مرگ طالب در اردیبهشت ماه اتفاق افتاده است و نیز مولف ریحانه الادب مدفن طالب را در کشمیر ثبت کرده است.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست